قدس آنلاین: بعضی وقتها میمانیم که در مقابل یک اتفاق چه واکنشی باید از خودمان نشان بدهیم؟ همین دیشب و در مسیر برگشت به خانه رفتم از نانوایی نان بگیرم و طبق معمول نانوایی شلوغ بود. البته شلوغ که میگویم یعنی چهار نفری در صف بودند و این چهار نفر برای نانوایی که من مشتری دائم آن هستم تعداد کمی نیست؛ چون هرکدام از کسانی که در صف میایستند معمولاً کمتر از ۱۰ نان سفارش نمیدهند. این ماجرا وقتی آزار دهندهتر میشود که یکی از شاطرها هم نیامده باشد.
این سفارش زیاد به علت کیفیت نانی است که پخت میشود. خلاصه یا باید از خیر ایستادن در صف میگذشتم و یا باید حداقل یک ساعت منتظر میماندم تا نوبتم برسد. تصمیم گرفتم مثل چهار نفر دیگری که ایستاده بودند در صف منتظر بمانم. پس از چند دقیقه بالاخره نفر اول صف، نانش را گرفت و رفت. از سه نفر مانده در صف پرسیدم غیر از شما بزرگواران که کسی نوبت ندارد؟ نفر اول نگاهی به من کرد و گفت خانم و پسر من هم در نوبت هستند! گفتم اینجا که فقط شما هستید. نفر اول سرش را برگرداند به سمت ماشینی که کنار خیابان پارک شده بود؛ خانم و پسرش داخل ماشین نشسته و با گوشیهایشان مشغول بودند. دو نفر دیگر گفتند یعنی چند نان میخواهید بگیرید؟ و نفر اول با خونسردی تمام گفت نفری ۲۰ عدد. آه از نهادم بلند شد و حتماً از نهاد دونفر دیگری که قبل از من منتظر رسیدن نوبتشان بودند. دو نفر کمی زیر لب غر زدند و به همدیگر نگاه کردند اما چیزی نگفتند. مانده بودم که باید در چنین موقعیتی چه واکنشی نشان بدهم؟ بگویم اگر در صف نانوایی هستند پس توی ماشین چکار میکنند؟ یا بگویم لااقل به کمتر از ۶۰ نانی که میخواهید راضی شوید تا ما هم زودتر به خانه و زندگیمان برسیم. اما احساس کردم هر کدام از اینها را بگویم حتماً مرد هم جواب خودش را دارد و شاید توضیحات و توجیهاتی بشنوم که بیشتر روانم را به هم بریزد. خلاصه به غیر از سه نفری که در صف نان قبل از من ایستاده بودند دو یار ذخیره هم توی ماشین نشسته بودند؛ برای همین بیش از یک ساعت منتظر گرفتن ۱۰ نان ماندم و در آن یک ساعت شاطر و همکارانش ۱۰ دقیقهای هم برای خوردن چای تعطیل کردند. بالاخره نوبت من رسید و من هم به نانم رسیدم اما کلمات در آسمان ذهنم به پرواز در آمده بودند که واقعاً چه واکنشی باید نشان میدادم؟ آیا سکوت در برابر کاری که مرد و خانوادهاش انجام داده بود درست بود یا نه؟
نظر شما